مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت ابر بیلطف قنوتش برکت بارش نداشت ظاهراً گـردانده زهـرا دسـتۀ دستاس را باطناً دور فلک بیاذن او گردش نداشت نیمِ عمرش با نبی بودهست، نیمی با وصی از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت بینشانی خود نشان اعتراض فاطمهست مدفنش مخفی نمیمانده اگر رنجش نداشت رنج او را روز اگر میدید میشد شام تار لحظهای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت هر کجا که کـوچۀ بـاریک دیدم گـفـتهام کاش که شهر مدینه یاغی سرکش نداشت شانه بر گیسوی طفلان پریشان میکشید دست اگر بالا میآمد، دست اگر لرزش نداشت رفت یکبار از علی خواهش کند، تابوت خواست در تمام عمر کوتاهش جز این خواهش نداشت |